آرینآرین، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

جوجوی قشنگم آرین

جشن تولد فندقم

پسر عزیزم روز قشنگ نوزده شهریور پا به این دنیا گذاشت و شد گل قشنگ مامان و باباش روز جمعه مصادف با تولد عزیزدلم بود و یه مقدار قیمتا چون آخر هفته بود گرونتر شد ولی تولد فقط وقتی تو همون روز باشه معنی داره و ما هم کاری رو کردیم که باید....همه به زحمت افتادن و شب قشنگی برات رقم خورد عکساشو برات میذارم که بعدها ببینی و بدونی چقدر برامون عزیزی....تو مراسم اصلا بغل من نبودی و مدام دست به دست میشدی...به شلوغی هم عادت کرده بودی و اصلا اذیت نکردی....فقط موقع بریدن کیک باباجون بیدارت کرد که دلم سوخت ولی چاره نبود مامانی....من و باباجون همه تلاشمون این بود یه خاطره خوب برات رقم بزنیم دایی ها و بقیه هم بهمون کمک کردن چیزی که میخوایم بشه و واقعا از اول ص...
24 شهريور 1395

قبل از یکسالگی عشق کوچولومون...

تولد نی نی نازم هزار بار مبارک باشه... از قبل به دنیا اومدنت هم آرزوم بود روز تولدت یا موقع به دنیا اومدنت بچه های بهزیستی رو تولد مهمون کنیم موقعی که به دنیا اومدی که اصلا شرایطمون مساعد نبود و موکولش کردیم به جشن تولدت ولی متاسفانه خانومی که قرار بود باهاش هماهنگ باشم از بس بی نظم و بی خیال بود که ترسیدم سر بزنگاه همه مراسم به هم بریزه و چون وقت نداشتم با کس دیگه هماهنگ کنم این برنامه رو موکول کردم به بعدها و قرار شد یه جشن خودمونی بگیریم... از طرفی من همه کارهای یه تولد معمولی رو تو ماهگردات برات انجام داده بودم.... با تم تولدت که باب اسفنجی بود همه ظرفای مخصوص بچه ها رو گرفته بودم و حتی میخواستم سفارش لباس تن پوش هم بدم که دیگه نشد...
24 شهريور 1395

مسافرت دسته جمعی

اره عزیزم همگی رفتیم خونه خاله جون و خیلی خوش گذشت عاشق توپی و زحمت کشیده بودن همراه یه ماشین بازی خوش جنس و عالی یه توپ بسکتبال کوچولو به عنوان هدیه برات خریده بودن اونجا تو اتاق بچه ها همه ش مشغول بازی بودی و من زیاد ازت خبر نداشتم یه عالمه هم بیرون رفتیم و گشت و گذار و حسابی بهمون خوش گذشت و خستگی از تنمون دراومد....چند تا از عکسا رو برات میذارم که اینا برات یادگاری می مونه
21 شهريور 1395

امرداد...

امرداد....ماه بیمرگی و جاودانگی که به غلط مرداد میخوانند با معنی وارونه....همیشه به یمن وجود برادر و پدر نازنینم برایم خوش یمن بوده.....و روز میلادشان لذتی جاودانه... شب بیست و هفتم مرداد از زیباترین شبهای خداست و برای من یادواره ی آغازی بی همتا...تمام وجودم از محبتی بی مانند سرشار است و برای بودنت خدا را سپاسگزارم... دایی محمد عزیز در کنار دایی علی بهترین دوستای آرین هستن و برام پیش بابای آرین خان باعث افتخار.... تولدت هزار بار مبارک.... شب تولد دایی محمد(حدود12ونیم شب به دنیا اومد و من با اینکه هفت سالم بود کاملا یادمه)مهمون مادرجون بودیم با کیک و شیرینی و وسایل کامل تولد و خلاصه همه چیز...بیرون رفتیم و حسابی عکس و فیلم و از بس...
1 شهريور 1395
1